تازه کردن، مصفا کردن: ابر سیاه باز مطراکند بهار هر گه که روی خویش بر اورد کند همی. (منوچهری)، احیا کردن: دبیرستان نهم (کنم) در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. (خاقانی)
تازه کردن، مصفا کردن: ابر سیاه باز مطراکند بهار هر گه که روی خویش بر اورد کند همی. (منوچهری)، احیا کردن: دبیرستان نهم (کنم) در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. (خاقانی)
تیره کردن، مکدر ساختن، ناخوش ساختن، ناپسند کردن: (... و منجم همچنان از کارهای کردنی منع کند و از مهمات باز دارد و بر ما منغص کند) (سیاست نامه. چا. اقبال 111)
تیره کردن، مکدر ساختن، ناخوش ساختن، ناپسند کردن: (... و منجم همچنان از کارهای کردنی منع کند و از مهمات باز دارد و بر ما منغص کند) (سیاست نامه. چا. اقبال 111)
گرسنه ماندن گرسنگی کشیدن: (... کار بدرجه ای بکشید که نیز هیچ نخورد و روزها برآمد و نهار کرد و اطباء در معالجت او عاجز آمدند)، ناشتا شکستن: (گر همچو صبح صاف بود اشتهای تو با قرص آفتاب توانی نهار کرد) (مخلص کاشی آنند)
گرسنه ماندن گرسنگی کشیدن: (... کار بدرجه ای بکشید که نیز هیچ نخورد و روزها برآمد و نهار کرد و اطباء در معالجت او عاجز آمدند)، ناشتا شکستن: (گر همچو صبح صاف بود اشتهای تو با قرص آفتاب توانی نهار کرد) (مخلص کاشی آنند)
بالای چیزی یا کسی را پهنا کردن، مسطح کردن هموار کردن، زیر و زبر کردن دگرگونی ساختن قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم. (فردوسی)
بالای چیزی یا کسی را پهنا کردن، مسطح کردن هموار کردن، زیر و زبر کردن دگرگونی ساختن قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم. (فردوسی)